فیک کوک شب اول عروسی
سلام من لارا کیم هستم و امروز روز عروسی من و کوک هستش
از زبان لارا
من تو اتاق بودم و تو اینه خودم و میدیدم ارایش ملایمی که صورتم رو پوشونده بود بی نظیر بود
مدت کمی تا عروسی نمونده بود پس رفتم که لباسم رو بپوشم ؛
لباسم رو پوشیدم و خواستم که بند های لباسم رو ببندم ولی چون بند های لباسم پشتش بود دستم نرسید
در تلاش بودم که بند های لباسم رو ببندم
که در باز شد و کوک وارد شد
اومد و بند های لباسم رو بست(عکسش رو تو اسلاید دوم گذاشتم)
کوک:خیلی خوشگل شدیا
لارا:خوشگل نبودم؟
کوک:تو از اول خوشگل بودی فرشته من
کوک:من میرم تو هم زود بیا منتظرمونن
لارا:باشه
در اصلی تالار باز شد و من و بابام که دستم رو دور دستش حلقه کرده بودم با قدم هایی کوتاه و هماهنگ به سمت کوک میرفتیم که سر تالار وایساده بود
وقتی رسیدیم پیش کوک بابام دستم رو به کوک داد و گفت :ایا تو سوگند میخوری که از دخترم محافظت کنی ؟
کوک:بله پدر من سوگند میخورم که تا ابد از دختر شما به عنوان یک تکیه گاه محافظت کنم
و بعد من و کوک روی صندلمون نشستیم و عروسی و تماشا می کردیم که.........
ادامه دارد
نویسنده: استارلی
از زبان لارا
من تو اتاق بودم و تو اینه خودم و میدیدم ارایش ملایمی که صورتم رو پوشونده بود بی نظیر بود
مدت کمی تا عروسی نمونده بود پس رفتم که لباسم رو بپوشم ؛
لباسم رو پوشیدم و خواستم که بند های لباسم رو ببندم ولی چون بند های لباسم پشتش بود دستم نرسید
در تلاش بودم که بند های لباسم رو ببندم
که در باز شد و کوک وارد شد
اومد و بند های لباسم رو بست(عکسش رو تو اسلاید دوم گذاشتم)
کوک:خیلی خوشگل شدیا
لارا:خوشگل نبودم؟
کوک:تو از اول خوشگل بودی فرشته من
کوک:من میرم تو هم زود بیا منتظرمونن
لارا:باشه
در اصلی تالار باز شد و من و بابام که دستم رو دور دستش حلقه کرده بودم با قدم هایی کوتاه و هماهنگ به سمت کوک میرفتیم که سر تالار وایساده بود
وقتی رسیدیم پیش کوک بابام دستم رو به کوک داد و گفت :ایا تو سوگند میخوری که از دخترم محافظت کنی ؟
کوک:بله پدر من سوگند میخورم که تا ابد از دختر شما به عنوان یک تکیه گاه محافظت کنم
و بعد من و کوک روی صندلمون نشستیم و عروسی و تماشا می کردیم که.........
ادامه دارد
نویسنده: استارلی
- ۱۵۷
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط